پـــــــر واز بانو! اینجا دفتر مجازی دل نوشته های من است...
خواستی، ورقی بزن!
| ||
به نام مهربان الله
*برایِ پادشاه کلبه ام:
این روزها، چقدر یاد روزهای مجردی مان افتاده ام... مجردی در تعریف من و تو یعنی... گنجینه ی لغاتمان را که خوب می شناسی. یاد روزهایی که دو نفری های تنهایی مان را توی آن خانه ی لبریز از رویاهای ناب، با طراوتی از جنس زعفران و گلاب نفس نفس می زدیم، و صبح ها با هم چای شیرین با عطری از دارچین سر می کشیدیم. و من روزهای امروزم را خیال می کردم که کودکانمان، کودکانه در حیاط نداشته ی پر درختمان بدوند و همسایه های کلافه را... و ما بگوییم: یواش تر... خوابیدند...! و بخندیم... همانطور که امروز می خندیم... اما... هر وقت پنجره های آن خانه ی کوچک را ببینیم، آه بکشیم و بگوییم: چه شیرین بود آن چای های شیرین...! و به هم نگاه کنیم...مات... و سکوتی سوال انگیز... که حالا... این دلتنگی برای خاطرات چه طعمی دارد؟! ...
پ.ن: با الهام از نوشته ی زیبای خانم آیدا.م، اخترک 365 در وبلاگ شازده کوچولو. شُکر نوشت: - گاه دردها لطفند... بی هیچ کران!
برچسبها: دل نوشته [ دوشنبه 92/5/28 ] [ 9:58 صبح ] [ زنبق ]
|
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |