پـــــــر واز بانو! اینجا دفتر مجازی دل نوشته های من است...
خواستی، ورقی بزن!
| ||
به نامش
ــ درد که به قلبم پناه می برد، می گویی چه کارش کنم؟! می روم زیر درخت یاس کوچه و بعد نفس می کشم... ــ تنگ است... در گوش ِ دانه های سپیدش نجوا می کنم: من که نمی گذارم بفهمند آشفتگیم را، پس چرا همه می پرسند ــ چیزی شده؟! و کروکی ِ «بی مار خانه» می دهند دستِ مادر ...؟! و بعد می بینم که چکـــه چکـــه آب می شود دلش ... شاید باید بیشتر چشم بدوزم به ساعتِ خواب آلود روی دیوار، یا شاید باید گره ی ابرو هایم را محکم تر کنم، شاید هم فریاد های بی بهانه ام را بلند تر... نمی دانم! ... چین بر پیشانی، گره در ابرو، مشت هایی لرزان و خیس، به انتهای آسمان کوک می زنم مروارید های سیاهم را، و گام در جای ِ پایی می گذارم که می خندد به این لبهای آویزان، و صدای خنده اش تمام کوچه را می بارد... و بعد من هم، لبخند می زنم به عطر ِ مداد ِ تراش شده ای که زیر یک پنجره می وزد. ... بی قرار، می پرد پلک هایش! نگاهش می کنم که می دود پیش از من رو به افق... و بازی می کند با دلم، از پشتِ ساختمان های کوچه! حالا حتی روشن تر از چشمان من شده ست... ... مه تاب را بوسه باران می کنم منـ ی که باز هم، زیر ِ لبخندهـ های ماهـ ی اش کم آورده ام! ... و ادامــــــــه می دهــــم به امــــــتـــــــدادِ دلــــــــم...
برایِ ماه نوشت: دلم تنگ تر از کوچه مان شده، برگرد! عکاس: زنبق ِ تو... برچسبها: دل نوشته [ شنبه 92/1/31 ] [ 8:45 عصر ] [ زنبق ]
|
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |