پـــــــر واز بانو! اینجا دفتر مجازی دل نوشته های من است...
خواستی، ورقی بزن!
| ||
این لحظه را لحظه ی بودنت فرض میکنم تا تو نیایی من کور عدمت فرض میکنم آهم گرفته بوی دامن نرگس وشت بگو تا کی چنین به دود و دمت فرض میکنم [ دوشنبه 91/9/27 ] [ 11:0 صبح ] [ زنبق ]
بازی میکردیم... تک که آوردیم، بازی تمام شد. و من اینک تک مانده ام بی تو!
[ چهارشنبه 91/9/15 ] [ 1:0 عصر ] [ زنبق ]
به نام اوحرفهایم همه زیر آواری از سکوت دفن شده اند... هیچ کس برای یافتن اشکهای شیشه ای ام در عمق این ویرانه، غباری به دل نمی نشاند. و من تازه فهمیده ام گروه امداد سالهاست از این شهر کوچ کرده است... [ سه شنبه 91/9/14 ] [ 1:0 عصر ] [ زنبق ]
تنهایی یک احساس غریب است که کس تا نچشد نتواند که دهد حکم به فهمیدن آن. عمق دریافت این نکته که هستم تنها، آنچنان سخت تر از مشکل بود که ندانستم من آدمی در قفس تن هایی بی نهایت تنهاست. حیف صد حیف ولی یکسره در رویاهاست... [ دوشنبه 91/9/13 ] [ 9:0 عصر ] [ زنبق ]
بسم اللهشهر که خلوت میشود... ماه که دست می اندازد روی دوش زمین... آدمها که می خوابند... تازه من بیدار میشوم... شیفته ای بیکار میشوم... دلم بیمار میشود... آشفته بازار میشود... آه...پس تو کجای این شهری ... وقتی من همه را به چشم میبینم و تو را نه ! [ یکشنبه 91/9/12 ] [ 9:0 عصر ] [ زنبق ]
به نام اولبخنده های خسروانی تو برای من است و اشک های ترک خورده ی من برای تو. هزار بار هم که بخندم یکی مثل تو -شیرین- نمی شود...! [ جمعه 91/9/10 ] [ 4:0 عصر ] [ زنبق ]
|
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |